- گشاده دست
- جوانمرد سخی، مسلط نافذ امر مبسوط الید
معنی گشاده دست - جستجوی لغت در جدول جو
- گشاده دست ((دَ))
- بخشنده، جوانمرد
- گشاده دست
- سخی، جوانمرد، مسلط
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جوانمردیسخاوت. یا با گشاده دستی. سخاوتمندانه: برای دلجویی بچه با گشاده دستی تمام و بدون چانه زدن از خرازی فروشی چند قلم اسباب بازی... خرید، تسلط نفوذ
جوانمردی، سخاوت
سعه صدر، بشاشت شادمانی، جوانمردی سخاوت
باز بودن در خانه شخصی بروی مردم، آشکاری وضوح: مرا چه زهره و یارای این سخن باشد ک گزاف لافی گفتم بدین شاده دری. (سوزنی)
روباز بی حجاب
دارای سعه صدر، بشاش شادمان، جوانمرد سخی
آنکه در خانه اش بروی مردم باز باشد